Tuesday, December 22, 2015

Where is Iran? Iran and Iranians?

متنى مستدل زيبا و گويا از اقاى مهدى خزعلى
  دردمند ولى هوشيار ايرانزمين  برخاسته



(مهدی خزعلي):

حق داریم برای هرکاری که مقامات میکنند؛ کف بزنیم..!
دیروز...
جنگ با عراق را
که بیش از یک میلیون کشته..!
و مجروح..!، و معلول..!، و مفقود به بار آورد..!
و صدها شهر و روستای ایران را ویران کرد....!،
و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بجا گذاشت!،
برای ملت... نعمت خواندیم...!!!

و بعد از نوشیدن جام زهر..!،
هرگز اقدامی برای دریافت خسارت
هزار میلیارد دلاری از عراق نکردیم!

و امروز...
دست به کاری بزرگتر زدیم...
تا با انرژی هسته ای کاری کنیم کارستان!

و به گفته
محمد جهرمی
( وزیر کار احمدی نژاد )
سالی 160 میلیارد دلار برای
پروژه هسته ای خسارت دادیم...!،
ترمز آنرا کندیم ، و دور انداختیم.....!،
و بزرگترین تحریمهای جهانی را پذیرفتیم..!،
تا به قیمت نابودی اقتصاد و امنیت و آبروی کشور..!،

جشن
هسته ای بگیریم..!،
و فقط " انرژی هسته ای " را...
" حق مسلم "مردم بیکار، و زیرخط فقر بدانیم!

و چون.....
کفگیر به ته دیگ خورد!
و دیگر رمقی برای ملک و ملت باقی نماند!

نرمشی کردیم... بس قهرمانانه..!،
و تافته های پیشین را تعطیل کردیم..!،
و تمام اورانیوم غنی شده را نابود کردیم..!
و با طولانی ترین مذاکرات طول تاریخ بشر..!
به توافق رسیدیم که به نقطه اول باز گردیم...!
تا مانند گذشته اجازه صادرات نفت و گاز بیابیم.!
و مانند گذشته؛ حق دریافت دلار و دینار بگیریم..!
و مانند گذشته؛ حق داد و ستد آزاد کسب کنیم..!
و از تحریم هائی که نعمت بودند، خلاص شویم.
تا 150میلیارد دلار پولهای خودمان را، بگیریم!

و بدهیم به ؛
حزب الله و بشاراسد و حوثی های یمن!!

ولی....
توافق بعمل آمده را آنقدر کش بدهیم!
تا ایام سوگواری شب های قدر پایان یابد!
تا جشنی بگیریم.. بزرگتر از جشن هسته ای..!،

که قبلا...
و سالهای سال...
برای غنی سازی اورانیوم 20% میگرفتیم...!!

حالا چرا...؟
چون ما باید همیشه...
برای مدیرانمان کف بزنیم...!!،
و هرگز نپرسیم ؛ چرا..............؟!!!

زیرا...
آنها را ما انتخاب نمی کنیم..!،
آنها را خبرگان ما کشف میکنند...!!،
آنها منتخب ما نیستند، که به ما پاسخ بدهند..!!

ما هیچ حقی نداریم...
ما فقط تکلیف داریم.....!!،
ما فقط چهار جا ، صاحب کشورمان میشویم ؛

/ پرداختن مالیات....!،
/ رفتن به خدمت سربازی....!،
/ شرکت در انتخابات، که مقامات میگویند..!!،
/ و شرکت در جنگ..!، که حق سوآل نداریم....!!!

ولی تا دلتان بخواهد...
حق داریم برای هرکاری که مقامات میکنند؛
کف بزنیم..!، هورا بکشیم..!، و شادی کنیم
ایران کجاست؟


ایران آن جایست که
ریختن "کنجد" روی بربری برای مردمانش یک "آپشن" محسوب می شود!

درآن کشور مردمش بجای حل مشکلاتشان
سعی می کنند به بهترین شکل ،
خود را با آن تطبیق دهند...!

درآنجامردم،
خانه های رو به آفتاب را گرانتر می خرند و
بعد با هفت لایه پرده،
تمام پنجره ها را می پوشانند!

جالب است که درآن کشور
یک دختر کنار خیابان می‌تواند
عامل اصلی یک ترافیک سنگین باشد...!

 درآن کشور اگر که آدم‌ها دل‌شان بگیرد،
باید بروند قبرستان، بیمارستان، تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان...!
تا "بفهمند" غم‌های بزرگ‌تری هم هست،
نکند که دل‌شان هوای "شادی" کند…!

وهمه در آنجا، برای هر تغییر و هر اتفاقی ،
به دنبال منجی‌‌اند؛
دنبال هر کسی غیر از خودشان!

درآن کشور تفاوت بین شادی کردن و عزاداری را ،
تنها با دیدن محل برخورد دستها میتوان فهمید

و
فکر می کنم در همان کشور است که،
"یک ماه از سال" را دنبال روزه خوار مي گردند تا او را مجازات کنند
اما
در طول سال سراغي از گرسنه ها نمی گیرند تا لقمه نانی به آنها بدهند
 

Friday, October 2, 2015

If you are a human?

چه زیبا گفت فروغ فرخزاد
اگر مستضعفی ديدی
ولي از نان امروزت
به او چيزی نبخشيدی
به انسان بودنت شک کن
اگر چادر به سر داری
ولی از زير آن چادر
به يک ديوانه خنديدی
به انسان بودنت شک کن
اگر قاری قرآنی
ولي در درکِ آياتش
دچارِ شک و ترديدی
به انسان بودنت شک کن
اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابيدی
به انسان بودنت شک کن
اگر هر ساله در حجّی
ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسيدی
به انسان بودنت شک کن
اگر مرگِ کسی ديدی
ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبيدی
به انسان بودنت شک کن

Tuesday, August 25, 2015

The hearts are death.

قلب ها، به ده دلیل مرده است

اول : خدا را شناختیم، ولیکن حقش را ادا نکردیم

دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم، سپس سنتش را ترک نمودیم

سوم : قرأن را قرائت کردیم، ولی بدان عمل نکردیم

چهارم : نعمت خدا را خوردیم، ولی شکرش را بجا نیاوردیم

پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست، ولی با او در امور توافق کردیم

ششم : گفتیم بهشت حق است، ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم

هفتم : گفتیم جهنم حق است، ولی از آن نگریختیم

هشتم : دانستیم مرگ حق است، اما برای آن آماده نشدیم

نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم، و عیب خویش را فراموش کردیم

دهم : مردگانمان را دفن کردیم، عبرت نگرفتیم

Monday, July 20, 2015

So said a wise man,


اهل دلی میگفت                                                        

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تحولت مهمه
اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و بجا بودنت مهمه
منطقه زندگیت مهم نیست، منطق زندگیت مهمه
درود بر کسانی که دعا دارند و ادعا ندارند
نیایش دارند و نمایش ندارند
حیا دارند و ریا ندارند
رسم دارند و اسم ندارند

Sunday, May 3, 2015

Message to Hafiz from Akhavan





  
  •  
  • سیه کاران در میخانه ها بستند
  •  حافظ جان
  •  
  • خم و مینا و جام باده بشکستند
  • حافظ جان
  •  
  • به مستان می انگور حدها 
  • می زنند آنان
  •  
  • که از حجب و حیا و کبر و کین 
  • مستند حافظ جان
  •  
  • خدا گویند و می گیرند جان و
  •  مال مردم را
  •  
  • خدا داند که بس دیوانه و
  •  پستند حافظ جان
  •  
  • خدا کی نان شب با شرط ایمان
  •  می دهد کس را
  •  
  • چرا اللهیون این را 
  • ندانستند حافظ جان
  •  
  • ببین شب ها چه تاریک است
  •  زیر پرچم الله

  • ببین مردم چه بدبخت و
  •  تهیدستند حافظ جان
  •  
  • همان اهریمنند اينان و من
  •  در آن ندارم شک
  •  
  • گواهم ایزد و ایرانیان 
  • هستند حافظ جان
  •  
  • سلامی کن به خیام ابرمرد
  •  از من مزدک
  •  
  • بگو پَستان در میخانه ها
  •  بستند حافظ جان

Sunday, April 19, 2015

Tranquility آرامش

روزگاري حاکمي اعلام کرد به هنرمندي که بتواند آرامش را در يک تابلو نقاشي بياورد، جايزه اي نفيس خواهد داد. بسياري از هنرمندان سعي کردند وحاکم همه تابلو هاي نقاشي را نگاه کرد و از ميان آنهادو تابلو پسنديد و تصميم گرفت يکي از آنها را انتخاب کند
اولي نقاشي يک دريا چه آرام بود؛ درياچه مانند آينه اي تصوير کوههاي اطرافش را نمايان ميساخت، بالاي درياچه آسماني آبي با ابرهاي زيبا و سفيدبود, هر کس اين نقاشي را ميديد حتما آرامش را در آن مي يافت
در دومي کوههايي بودناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر هاي تيره، باران ميباريد و رعد و برق ميزد، از کنار کوه آبشاري به پايين ميريخت،در اين نقاشي اصلا آرامش ديده نميشد
اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته اي کوچک ديد که در شکاف سنگي روييده بود. در آن بوته پرنده اي لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصباني، پرنده اي در لانه اي با آرامش نشسته بود
حاکم نقاشي دوم را انتخاب کرد وگفت:"آرامش به معناي آن نيست که صدايي نباشد، مشکلي وجود نداشته باشد, يا کار سختي پيش رونباشد،آرامش يعني درميان صدا، مشکل و کار سخت,دلي آرام وجود داشته باشد

Friday, February 27, 2015

Charly

ﻣشب ﺗﻮﻟﺪ ۱۲۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺎﺭﻟﯽ ‌ ﭼﺎﭘﻠﯿﻦ ﺍﺳﺖ. شب ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ۳ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮﮔﺬﺍﺭ ﺍﻭ 
  ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ،ﺣﺘﯽ 
ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﺑﺪﺑﯿﺎﺭﯼﻫﺎﯼ ﻣﺎ
 
--------------
 ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ  ،ﭼﻮﻥ
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﺑﺒﯿﻨﻪ 
---------------------------
ﺑﯿﻬﻮﺩﻩﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻧﺨﻨﺪﯾﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻦ 
ﺧﻨﺪﺷﻮ ﺑﺒﯿﻨﯿﻦ
  ،ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻦ 
ﭼﺎﺭﻟﻰ ﭼﺎﭘﻠﻴﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻛﻠﯽ ﻓﻘﺮ، ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻭﺷﻬﺮﺕ ﺭﺳﯿﺪﻡ. ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﻛﻪ، ﺑﺎﭘﻮﻝ . . . ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻪ . . .ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻪ . . ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺩﺍﻧﺶ ﻧﻪ . . .ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻭ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺳﻼﻣﺘﻰ ﻧﻪ . .ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺧﺮﯾﺪ، ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﻪ
ﺍﺭﺯﺵ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ 

ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ

Saturday, February 21, 2015

Trust Him


                            تقديم به همه دوستان


توکل بر خدایت کن
کفایت میکند حتما
اگر خالص شوی با او
صدایت میکند حتما
اگر بیهوده رنجیدی
از این دنیای بی رحمی
به درگاهش قناعت کن
عنایت میکند حتما
دلت درمانده میمیرد
اگر غافل شوی از او
به هر وقتی صدایش کن
حمایت میکند حتما
خطا گر میروی گاهی
به خلوت توبه کن با او
گناهت ساده میبخشد
رهایت میکند حتما
به لطفش شک نکن گاهی
اگر دنیا حقیرت کرد
تو رسم بندگی آموز
حمایت میکند حتما
اگر غمگین، اگر شادی
خدایی را پرستش کن

                  که هر دم بهترینها را                  
                                  عطایت میکند حتما

Saturday, February 7, 2015

مناجات Prayer


مناجات


بارالها
از كوی تو بيرون نشود
پای خيالم 
نكند فرق به حالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی 
چه به خاكم بكشانی
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد
نروم باز به جایی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی

Wednesday, February 4, 2015

گله ها را بگذار Let us not complain




                                     ناله ها را بس كن

            روزگار گوش ندارد كه تو هی شِكوه كنی!
      زندگی چشم ندارد كه ببيند، اخم دلتنگِ تو را...

              فرصتی نيست كه صرف گله و ناله شود!
                       تا بجنبيم، تمام است، تمام!!

                مهر ديدی كه به برهم زدن چشم گذشت....
                            همين سال جديد!!
                            از كم مانده به عيد!!
                            ين شتاب عمر است ...
                   من و تو باورمان نيست كه نيست!!

                     زندگی گاه به كام است و بس است
             زندگی گاه به نام است و كم است
             ندگی گاه به دام است و غم است
              چه به كام و-- چه به نام و -- چه به دام ...
      زندگی معركه همت ماست... زندگی ميگذرد...

               زندگی گاه به نان است و كفايت بكند
             زندگی گاه به جان است و جفايت بكند‌   
              زندگی گاه به آن است و رهايت بكند
            چه به نان و -- چه به جان و -- چه به آن ...
    زندگی صحنه بی تابی ماست... زندگی ميگذرد...

                   زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد
                زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
                 زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد
             چه به راز و -- چه به ساز و -- چه به ناز...
      زندگی لحظه بيداری ماست... زندگی ميگذرد...

                زندگی فرصت نیست، تجربه ایست
                      تا بدانیم، که حقیقت نیستیم! 
          “خاطره ایم”