Thursday, September 17, 2009

In memeory of Ghods (Farsi)

بياد قد س، نامه چهارم به آقاي هاشمي رفسنجاني
بسم الله الـرّحمن الـرّحـيم
جناب آقاي هاشمي، با عـرض سلام ، آرزوي قبول طاعات، تبريك ليالي قدر و فرا رسيدن عـيد سـعيد فطر، در اخبار ديروز خواندم كه شما از مردم ايران براي شركت در راهـپيمائي "روزقدس" دعوت كرده ايد. ضـمن احترام باين دعوت و يادآوري،
اولاّ، اميدوارم كه مردم مسلمان ايران، با احـترام به اين " سـّـنة حــسنه " حتيّ الـمـقدور در اين راهـپيمائي شركت كرده و مراسم با شكوه هرچه بيشـتر بر گزارشود و بازهـم اميدوارم كه اجراي اين سـّنت، بعلت جـو موجود در جامعه و شرايط حاكم، موجب ضرب و جرح وحبـس و مرگ كــسي نشود.
ثانيا"، بنظر من ، رعايت ســنتها، لازم نيست كه هميشه بشكل ســنـتـّي انجام گـــيرد. يـعني اگر از سي سال قـبل حمــايت از مردم فلسطـين و ياد قدس، بصورت راهپيمائي ودادن شعـارهاي سياسي صورت گرفته، دليلي ندارد كه امـروز هم بهمان شيوه رفتار كــنـيم. چرا كه در چنين روزي، با غروب خورشيد، شـعارها درفـضا مــحو وانرژي هزاران هزار مردمي كه كارو زندگي راا ترك كرده تا در اين مراسم حضور يابند تقريبا" بهدر رفته است. درحاليــكه اگرهرايراني ويا در سـطـحي وســيعتر هر مسلـماني در جهان معـادل يك روز درآمد ويا حـّد اقـل بهاي يك وعده غذاي خود را، براي حمايت از قـد س بپردازند، هم بسياري از مدارس نيمـه ويـران شـده بازسازي شده و هم مدارس وبيمارستانها و موئسّسات كاري جديدي براي آن مردم ســتمديده ساخته خواهد شد. تا مـوجبات رشد كارو خدمات مردمي مهــّيا شود. چنين تاسيساتي هم روحيّـه مردمي را بالابرده و هم مردم ديگر ممالك و حــتيّ خير خواهـان غـير مسلمان را باينكار تشويق ميكند. چون فرصت زيادي براي هـمآهنگي اين طـرح با ديگر ممالك اسلامي نيست، اميدوارم لا اقـل مـــردم ما كه پيشنهاد دهنده روز قدس بودند، حالا هم مبتكر و مجـري اين طرح جديد باشند. من يقيــن دارم چنين خدمات انساندوستانه اي از ارسال موشك و خمــپاره براي گروه حماس، براي مردم فلســطين بســيار مفيد تر خواهد بود.
آقاي خميني در رابطه بكمك و مسئلـه فلســطين گفت " اگرهرمسلماني باندازه يك سـطل آب بريزد، اسرائيـليان را سـيل خواهد برد " . اين بيان سمبليك ايشان، اشاره به هـمبستگي مسلـمين وانجام حركت جمعي آنهـا بود. ايكاش جانشينان فعــلي، دراين حــّد از امامشان پيروي ميكردند وبراي حمايت از فلسطين صرفا" بانداختن "دســتمال فلســطيني" بدور گردنشان اكتــفا نميكردند. ايكاش گماشته هاي ايشان هم باشــعار و فـحّاشــي ، مردم عامي را بدادن شعارهاي "مرگ بر اسرائيل " تشويق نميكردند و آنچنان تـخم نـفـرت و وحشـت را در ميان مردم نـميافـشاند ند. چرا كه اسرائيل، فلـسطـين اشغال شده و جزئي از ارض مـقـّد س است و اكثر اسرائيـليـان ، زندانيان و بردگان حكومــت فاشيـتي و زير سـلطه صــهيونيـسم بين الـمللي اند. لذا تلاش مسلمين نه فقط براي آزادي قـد س، بلـكه بايــستي نجات اسرائيــليان را نيز، از ظـلم و جنايات صــهـيو نيسم منظوردارد.
بياد دارم در اوائل مسئوليت پذيري خانم " گلدن مــايــر"، بعنوان اوليـّن نخـسـت وزيرزن در اسرائيل، خبرنگاري از ايشان پرسـيد، " آيا شما دراين مسئوليـّت جديد، در مقابل دنياي عـرب و مسلمين، احساس ترس نميكنيد؟ " خانم مـايـر جواب داد، " من وقــتي احساس ترس ميـكنم كه ببيــنم، تعــداد مسلميني كه براي نمازفــجر در مسـجد الاقـصي حاضر ميشوند، نزديك بتعــداد كساني است كه براي اداي نماز جمـعه بمـسجد ميآ يند" . وبازهـم بخاطر ميآورم كه پس از خاتمه دوره رياست ايشان، در مـصاحبه عمومي، خبرنگاري از ايشان پرسيد، " ممكن است تلخ ترين و شيرين ترين خاطره اي را كه از دوران نخست وزيريتان بياد داريد، بيان كنيد؟ خانم مـاير گفت " تلـخ ترين خاطره من روزي بود كه شنيدم ، سران كشورهاي عـرب و مسلمانها، براي بررسي طرح واحدي بمنظور مقابلـه با اسرائيل، جلســه مشـتركي را ترتيب داده اند، آنشب را تا صـبح نخوابيدم ! و امّـا شـيرين ترين خاطره من، فرداي همان روز بود، وقـتي شــنيدم كه اين كنفرانس بدون هـيچ تـصــميم مـشتركي، جـز درگيريهائي ميان چند عضو شركت كننده بكار خود پايان داده است"
جناب هاشمي،
آرزو ميــكردم ، كلاسي داشـــتيم براي دشمن شناسي، آنقـدر رشــيد بوديـم تا بتوانيــم سـخـن حـّق را حتيّ از دهان دشـمن بشـنويم! مـن هم با تمام وجـودم مردم ســتمديده فلـسطين را دوست دارم و بسرزمين پيامبر خــيز فلســطين عـشق ميورزم امـّـا بجاي شعار و فـّحاشي و بستن شال فلسطيني بدور گردنم، ترجــيح مـيدهم كه در لبـاس ســفيـد طبابـت، گوشي پزشــكـيم را بگـردنم آويخــته واز مـســير سالم سازي و ترمـيم، در خدمت مظلومين و آسيب ديدگان باشم. درست حـدود پانزده سال قبل، زماني كه اولـّين كابـينه دولــت خود مختار فلسطين تشكيل ميشد، كار وزندگي را در امريكا رها كرده و باتشكيل تيمي از اساتيد و خبرگان پزشــكي، مركب از بيست نفـر، در رشــته هاي مخـتلف تـخـّصصي، مسلمان و مــسيحي و كلــيمي، بفلسـطين بردم . من در آنجا احساس دوگانه اي داشتم، يــكي تصوير زيبائي كه قرآن از اقــصي ترســيم ميــكند و يكي واقـعيـّت مسجد مخـروبه اي، كه ديوارهايش از شمار گلوله ها و خمـپاره ها مـشـّبك شــده و مردم با ترس ولـرز از ميان صـف پر پيـچ و خـم سربازان مـسـّلـح صـهيونيستي، در نماز جمعه حاضر ميشدند. شرح وضـع مردم فلســطين، در زماني كه ظاهراّ جنگي در ميان نبود، از توان قلم و احساس من بيـرون است. فقـط بايد بگويم كه در ديدار از نوارغـزه، من فلا كت و فقـر و بيماري مردم را، نه در پوست وخونم بلكه در مغزاسـتخوانم احساس ميكردم ولي بخود اجازه ياس ندادم، با مـعرفي خانواده شهيد ابو جهاد، در كابينه جديدالتاسّيس آنها شركت كرده و طرح واكسيناسيون اطــفال و بهداشت شهري را با مسئولين بهداشت در ميان گذاشتم، در ديدار از فلسـطين اشـغـالي ، و ملاقــات با گروهي از اساتــيد ، در دانشـگاه بن گـوريون، طرح پذيرش تعدادي از جوانان فارغ الـتـحـصيل فلســطيني را، براي مطالعه در رشته پزشـكي، بمنـظور تامين طبـيب لازم براي مردم بــي پناه آن سر زمين و در ضمن ايجاد زمينه هاي صـلح و انساندوستي، در منطقه مـطرح كردم و و در طول اقامتم هر روز از اردوئــي به اردوئـي و نهايتا" بطـبابت خانه بخانه، با حـّد اقـل امكاناتي كه داشــتم ، مـشغول بودم. روزي مرا بر بالين خانمـي بردنـد كه آخـرين روزهاي حاملگي را طي ميكرد، گفتــند كه هـمسر يكي ازمحافـظان مسجد الا قـصي است، كه بعـلت بيماري ديابت درمان نشده، بحال مرگ افتاده بود. خانه بسـيار مـحقـّري بود و زن بيچاره كه در اصل چهـل ساله بود، بيست سال پيرتر بنظر ميرسيد. دسترسي وامكان بيمارستان نبود. بيشتر روز را در كنارش ماندم تا بلطف خداوند درمانها موثر افتاد و كم كم حالش روبراه شد. اين مادر حامله، داراي هفـت فرزند قد و نيم قد بود كه همگي در خانه و كنار والدين بودند. نميدانستم بخندم و يا بگريم، بخود اجازه دادم از مريضــم بپرسم، " آخر خواهر در اين سن وسال، اين بيماري مزمن و اين بچه هاي مـعـصوم، اينهمه بچهّ چرا؟ " گفت، " ميخواهم فلسطين زنده بماند، اين بچه هاي من، مثل كيسه هاي شــني، در مقابل گلوله هاي اسرائيليان، از قـد س دفاع خواهند كرد."سرم را بزير انداخـتم، چشمانم تر شد واز سئوالي كه كرده بودم سخت شرمنده شدم. در اين سـفردختر بزرگم كه چند روزقبل دبيرستان را به پايان برده بود همراه من بود. د ختري كه در امريكا بدنيا آمده وبزرگ شده، فكر ميكردم دعوتم را نپذيرد، امـا بسيار از سـفرش خوشــحال بود. در طول ديدارهايمان از فلسطين، باو ميگفتم كه ظـلم ســتيـزي بزمان و مكان مـحدود نميشود. او همراه من بود تا اگر باز نگـشتم، خاطره قدس و فلسـطين رابا خود بخانه بازگرداند. واين چنين بود گراميداشت " روزهاي قد س" براي من.
جناب هاشمي، آنچه مايه تعـّجب من است، اينست كه شما مردم را در حالي براي حمايت از قدس، براهـپيمائي دعوت مـيكنيد كه، اولا" بسيار بعـيد ميدانم كه بخود شما اجازه امامت نماز وايراد خـطبه بدهند. ثانـيا" چگونه ميتوانيم بمردم ايران بگوئـيم ، شما كه در مملكت خودتان حق راهپيــــمائي آرام را، براي اعـتراض بحق پايمال شده تان نداريد ، بيائيد بياد قد س و دفاع ازمردم فلـسطين راهـپيمائي كنيد !! كساني كه ميبينند فرزندانشان، نه با "گلوله هاي صــهيو نيسم" بلكه با سلاحـهاي "جمهوري اسلامي" در خيابانها بخاك و خون ميغلطــند و يا در زندانها بدست شكنجه گران " مسلمان" و بنام "الله" شلاق ميخورند و زير شكنـجه شهــيد ميشوند، ســينه زنان مـسلمان را باآتش سـيگار ميسوزانند و باز جويان مسلمان، با اجراي "صــيغه شرعي"، بنامو س زنان تجاوز ميكـــنند و مردان با شرف را لخت وعور كرده ،و بآنها تجاوز ميكنند، جوانها را چـشم و دست بسته از بامها بزير انداخته و نابود ميــكنند، پنـد نــصيحت گران و دلسوزان بحال جامعه بجاي خود، فتاوي صريح مراجـع ديني را، اين " حاكمين باصطلاح ديني" ، چنين گستاخانه ناديده ميگيرند و حتيّ گماشتگانشان از اعتراض مراجع ديني، بدادگاههاي روحانيت شكايت ميبرند، داغداران اين همه مـصيبت حــّق ديدار و اشك ريختن بر مزارعزيزانشان را ندارند، ماموران تحـقيـق خود گماشــته ،وجود شكنجه و تجاوز را نفي ميكنند و دهان هاي مردم بسته و قلم هايشان شكسته، امــّا شب وروز هزاران دروغ و تهمت و افتري را با بودجه همين مردم، در رسانه هاي گوش بفـرمان، ترسـيم و تصوير ميكنند ودر واقـع شبانه روز به تعـزير ملت مشغولند و ميبينيد كه چگونه اين ماه مبارك، ماه ذكر و دعا، ماه قرآن و ماه شا دي را به ماه مـصـيبت و مـحّرم تبد يل كرده اند، چنين مردمي با چه روحـيـهّ اي ميخواهند بيـــايند و براي قد س راهپيمائي كنند؟
جناب هاشمي، آنچه بيشتر مايه نگراني من است ، اينست كـه اين مردم شكنجه شده و كارد باسـتخوانشان رسيده، قادر بكنـــترل احساسات خودشان نباشند و يا خداي نكرده وسيله عـمله ظـلم تحريك شده ويابا استفاده ازاين فـرصت، دردها و مصيبتهاي خودشان را، در كنار شعارهاي قدس فرياد كنند، و بازهم قـصـّابان و چاقو كشان جمهوري اسلامي، جمعي را تـكه پاره كرده و گروهــي را روانه زندانها كـنند. اگرامامت شما را براي نماز جمعه تـحمّل نميكــنند، اگرمراســم احــيا را تعــطـيل ميكنند، اگر حــتـّي ياد بود درگـذشــت طالقاني را ممنوع ميكنند، تا بخيال خام خودشان از تــجــّمع مردم جلوگيري كنـند، شما چگونه تضــمين ميكنيد كه راهنمائي قد س از اين آسيبها مصون بماند ؟. نكند بازهم اين حـقـّه ايست كــه فرعـونيان براي سوء استفاده از تـتـّمه وجهـه مردمي شما بكــار ميگيرند. اينها كه هـمگي شال قـدس بگردن دارند، بيش از بيست ميليون بدولت انتصابيش راي داده اند ، كافـــيست چند مـــيدان و خيابان رابا جمعيتهاي سپاهي و بســيجي و وابستگان كيسه هاي سخاوت از جيب ملت، پركنند و در رسانه هايشان روز قدس را با ابهت وجلال گرامي بدارند و نيازي هم بتوده مردم نداشته باشند. مگر در كلمات قـصار رهبر نشنيديد كه فرمودند " تا وقتي مردم كاري بكار نظام نداشته باشند، ما هم كاري با آنها نداريم" اين همان تعبيرحكومت عـدل علي است. البـته نه امام علي بن ابيطالب (ع)
جناب هاشمي، انتظـار من اين بود كه شما بجاي دعوت مردم براهـپمائي قدس ، باهـمآهنگي با ديگر آيات و منــتخبين ملـّت، آقايان موسوي، خاتمي و كروّبي، رضائي، نمــايندگان جامعه روّحــانيت، جــمعي از اسـاتيد مـحترم حـوزه و دانشـگاه، نمايـندگان بازار و دانشـجويان و كارگـران، خانواده شــهدا و ديگر طبقاتي كه ميدانيد ، با يك برنامــه ريزي مـنـظم بويژه گروه انتــظامات و ارتبــاطات منسجم، مردم را براي راهـپيمائي آرام ، عاري ازهرگونه شعار و تظاهرات، فقط حمل پلا كارد هائي كه بدو زبان فارسي و انگليسي نوشــته شد ه و عباراتي نظــير نمونه هاي زيررا دربر ميگيرد،
عيد فطربر مسلمانان جهان مبارك باد
Happy Eid-ul-Fitr to the Muslim world.
دولت انتصابي نه مشروع است نه قانوني
The appointed Government, is neither legitimate nor legal
ما رفراندم عمومي براي انتخاب نماينده منتخب مردم را ميخواهيم.
We want a common vote for the people-elected Candidate
زندانيان ما را آزاد كنيد.
Free our Prisoners
شكنجه و تجاوز، خلاف انسا نيت و اسلام است
Torture &Rape is against Humanity & Islam
جمهوري دمكراتيك ( آري) ديكـتاتوري اسلامي (نه)
Democratic Republic “YES”, Islamic Dictatorship, “NO”

اين دعوت از هـمه مردم ايران است، شـروع حركت را از مساجد جامع در شهرستانها ويا محـّل بر گزاري نماز فطر، ود رتهـران، بياد شهيد دكـتر مفــّتح، از محّل مــسجد قبا، آغـاز كنــيد. و روز عــيد فطر را " روزفـتح " بخوانيد. اين روز را روز وحــدت ملــيّ بـراي حذف ديكتاتوري و تاميــن امنيت داخــلي و حفظ ايران از تهاجمات خارجي در تاريخ ايران بثبت برسانيد. اگر اين فرصت براي فطر امسال دير شده، اين طرح پيري پذير نيست. هر زمان كه چنين مـقدّماتي فراهم شود ، قابل اجراست. منتها هــرروزي كه از عمر اين دولت نا مشروع بگذرد شما شاهد مـصــيبتهاي بزرگتري خواهيد بود.

جناب رفسنجاني،
يقين دارم كه قدرتهاي خارجي و خصوصا" صــهيونيسم بين المللي، از استقرار دموكراسي در كشورهاي زير سلـطه و خصوصاّ در كشورهاي اسلامي زياد خوشحال نيستند و اين مســئله در مورد ايران بيشتر حائز اهـميّت است، زيرا اســتقرار دموكراسي در ايران بواسطه موقعـيّت ژئـو پليـتيك در خاورميانه، تمام محاسبات ومناسبات سياسي، نظامي و اقتصادي آنها را درهم ميريزد. شايد قـــبول نوعي دموكراسي نيم بند مثل مالزي و اندونزي، كه چندان مـــنافع سياسي و اقتصادي در آنها ندارند، قابل تـحمل اند ولـــي در مورد ممالك خاورميانه كه بر مخازن طلاي ســياه ســفيد و ديگر ذخائر طبــيعي بنا شده اند ، دموكراسي در اين حد هم برايشان قابل قـبول نيست. كارتلهاي نفتي و غولهاي اقتصادي، صرفا" بمنافع خود توجــه داشته و رحم و عاطفه و وجدان آدمي برايشان مـطرح نيست، لااقل در حال حاضر چنين است. براي مثال سرمايه داري امريكا كه مبني اقتصاد ش، اسـلحه سازي و توليدات جنگي است تا زماني كه اين زير بنا عوض نشده، براي ادامه كار سلاح سازي ، بايستي در خارج از امريكا، بازارفروش توليدات نظامي خود را داشـته و با سود حاصل مردم داخل امريكا را بمـصرف هر چه بيشتر تشويق كند و هرگاه كـــه اين معادله بهم مـيخورد، اين اقتصاد بـركود و ورشكستگي ميكشاند.د ولتــهاي بزرگ صنـعتي ديگر هم بهمين منوال، در حجم كمتري بهمــين بيماري دچارند. بهمين دليــل در حال ركود و سـقوط با هم همكاسه ميشوند. جنگهائي نظــير عراق وافغانستان باوجود حجــم زيادي كه ايجاد آسيب ميكنــند، جواب جذب توليدات كارخانجات سلاح سازي را نميدهند. لذا عناصر بي اطّـلا ع و يا ديكتاتورهاي دست نشانده در خاورميانه، چون احمدي نژاد و صدام ، برايشان بهترين بازاريابهاي اقتصاديند. براي استعمار گران شكل ديكتاتوري مطرح نيست، شاه و شيخ فرقي ندارند.
تا روزي كه صدام نوكـري ميكرد، هر چه خواست در اختيارش گذاشتند وقتي هم نخواستند، چند ساعته تشكيلات اتمي اش را نابـود كردند و ظرف چند روز بزرگترين ارتش خاورميانه را از هوا با خاك يكسان كردند و امروز مستقــيما" بر ذخائر نفتي نشـــته اند. حالا هم مسئله اتمي شدن ايران را بزگترين مسئله جها ني كرده اند هم براي اينكه درآمدهاي هنگفت نفت را از همسايگان ايران ، در ازائ خريد سلاحهاي گرانقـيمت وبي مصرف، غارت كرده و هم شا نس نزديكي اين ممالك را، با ا يجاد تفرقه و نفـرت ازميان ببرند.
اگر شعارهاي احمدي نژاد براي محو اسرائيل از نقشه جغرافيا نباشد، اگربتحريك توده ها، پرچمهاي امريكا را بآتش نكشند، و دنيا را از خـطر اتمي شدن ايران نترسانند، چـگونه مردم حسابگر امـريكا حاضر ميشوند سالانه بـليـونها دلار از ســرمايه هــاي اين مـلـّت زحمتكش را بحساب اسرائيل سرازير كنند؟ كجا خلبانهاي كويتي حاضر ميشوند تا كشور خودشـان را بمباران كنند، تا شيـخ دسـت نشانده را برياست بازگردا نند، تا پايگاه هاي حمله بعراق را در اختيار ارباب خود بگذارد ، بعد از اينكه دو ملـت همسايه و همكيش هشت سال خون يكديگر را ، بنفع اسرائيل و امريكا و شركائش ريـخـتند، و آخر معلوم نشد اين برادر كشي براي چه بود؟ جزقــريب يكميليون شهيد، هزاران معلول، فقـراخلاقي و اقتصادي، ويراني عراق، پايگاه تمدن اسلامي و فتح كربلا توسـط سربازان امريكا ئي و استراليـائي؟ وهنوزهم ادامه دارد.
روانش شاد مرحوم دكتر مـصّد ق، كه اين رابطه را خوب درك كرده بود و در آن شرائط بـسيار دشوار،بيش از نيم قرن پيش، تز اقـتصاد بدون نفت را براي آزادي ايران مـطرح ميكرد.
يادآوري اين نكات نبايد موجب ياس و كاهش تلاش عاشقان آزادي و استقرار دموكراسي در ايران باشد، بلكه توّجه دادن آنانان، بريشه هاي مسائلي است كه بايسـتي درهـدف گـيري و انتــخاب راه و همراهان خــود هوشــيارانه عمـل كنند ، با ور داشتــه باشند كه خـمير مايه اصلي هر حركت آزاديخواهانه اي، آگاهي مردم، اطمينان بخود و براي ما باورمند ان ايمان و اتـّكاي بياري خداوند است. باور داشته باشند كه استقرار دموكراسي در ايران، در هـمسايگي عراق ويران شده، افغانستان اشغال شده، و شيوخ دست نشانده اگـر غـير ممكن نباشد، دشوار است و بشـرط حصول، براي تداوم آن، بايستي از مسيرتشكيل كميته هاي همكاري، مركب از مديران مـدّبر، مـتخصّص و معتمـد، براي تشكيل نيروهاي دفاعي مشترك، بازرگاني مشترك و آموزش عمومي، براي كمرنك كردن اختلافات قــومي و فرقه اي و كاستن هر بيشتر از امكان درگيـري ميان نيروهاي خودي و بهره گيري و مشاركت در منافع سرمايه هاي خدادادي، بر مبني اخوت اسلامي و ارزشهاي انساندوستي، اصول اين همبستگي ها را تقويت كنند.
و سخن آخر اينكه بدانند دشــمنهاي خارجي اكثـرا" در زمينه انگلهاي داخلي رشد ميكنند. اينها نهاد هائي هستند كه بطور مستقيم و غيرمســتقيم، اغلب براي منافع فردي ويا گريز از مسـئوليت پذيـري، از خود بيــگانه و بهر خفـتـّي تن در مـــيدهـند وگاهي موجــب خيانتهاي بزرگ و آسيبهائي كه باعث ياس و كناره گيـري بعـضي از فعّالين ميشوند. كافـيست با مطالـعه تاريخ صد ساله اخير ايران مـصداق و نمـونه اين موجودات را پيدا كنيد.
باميد پيروزي ملت بپا خواسته ايران، براي ايجاد ايراني آزاد و آباد و تلاش براي جهاني پر از صلـح و تفاهم ميان ملــتهاّ، ياري و هدايت اورا در اين ايـّـام قدرو نزول قرآن از درگاه خالق رحمان و رحيم آرزو مندم.
من الله توفيق و هو علي كل شــيئ قد يـر، با تشكــّر- علي بهزادنيا- كاليفـرنيا
پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۹

Thursday, September 10, 2009

The end of religious dictatorship, by Dr. A.K. Soroush

جشن زوال استبداد دینی

عبدالکریم سروش

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.

صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.

قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند

وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.

چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.

شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.



آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟ ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.

"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،

می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!

از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که

لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا بنده خود را ز غم کردی جدا

آتشی زد او به کشت دیگران باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،

می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای،

بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.

ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.



*************



با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف 164)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.

ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر

. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست باد و آتش جمله در فرمان توست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود

تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور



رمضان مبارک 1430 قمری

شهریور 1388 شمسی

عبدالکریم سروش