Wednesday, November 25, 2009

شرمتان باد اي خداوندان قـدرت ( Farsi)

شرم تان باد ای خداوندان قدرت

شجریان و پریسا

آبان 1388 موج خون

شرم تان باد ای خداوندان قدرت
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی
نگهداران صلح
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم،سرب داغ
موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی،موج خون
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل هاتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است
کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مردهاست
کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر بیدادتان را بردباری میکنند
دست ها از دست تان ای سنگ چشمان بر خداست
گر چه می دانم
آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بی گناهان است،وجدان شماست
با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید
بس کنید
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید
Please copy the link and listen to the music.
Shajarian- Parisa-Moj_e_Khun_Roham_Sobhani_Hassan_Sharghi.mp3

من بديدار خدا رفتم و شد(Farsi)

با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ريا، رفتم و شد

ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ
همچنان آينه با صدق و صفا، رفتم و شد

با بوي ادکلني گشت معّطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا، رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مّد"ولاالضّالين"را
ننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شد

يکدم از قاسم و جبّار نگفتم سخني
گفتم اي مايه هر مهر و وفا، رفتم و شد

همچو موسي نه عصا داشتم و نه نعلين
سرخوش و بي خبر و بي سرو پا، رفتم و شد

"لن تراني"نشنيدم ز خداوند چو او
"ارني" گفتم و او گفت "رثا"، رفتم و شد

مدعّي گفت چرا رفتي و چون رفتي و کيّ؟
من دلباخته بي چون و چرا، رفتم وشد

تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بيا، رفتم و شد

مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد
فارغ از کشمکش اين دو سه تا، رفتم و شد

خانقاهم فلک آبي بي سقف و ستون
پير من آنکه مرا داد ندا، رفتم وشد

گفتم اي دل به خدا هست خدا هادي تو
تا بدينسان شدم از خلق رها، رفتم و شد