Saturday, December 28, 2013

انکیزیسیون شیعی؟




انکیزیسیون شیعی؟

عبدالکریم سروش





عبدالکریم سروش


نامه ای به  حسن روحانی در دفاع از حق آزادی بیانِ دکتر غروی، آزادیخواهان این کشور از جفای روزگار خسته اند و دل به حمایت دولت شما بسته اند
به نام خدا

جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر حسن روحانی

گرچه دوریم به یاد تو قدح می گیریم
بعـد منـزل نبـود با حسـن روحـانی

از راه دور و از زاویه غربت به شما درود می فرستم و کامیابی تان در تدابیر نیکو و اقدامات نافع از خداوند قدیر خواستارم. ناخشنودم که نخستین نامه من به شما در خصوص یکی از اهل قلم و تحقیق است که قصه پرغصه اسارتش دل نیکخواهان ملک و ملت را پرخون کرده است و چون نیشی سهمگین جان و استخوانشان را می آزارد


اینک چهل و چند روز از زندانی شدن یکی از اساتید مؤمن و دلسوز این مرز و بوم، دکترسید علی اصغر غروی اصفهانی می گذرد، آن هم به تحریک فقیهی خشک دماغ و بی‌ بهره از مکارم اخلاق و به جرم انتشار نوشتاری در باب روز غدیر و تبیین مفاد ولایت و معنای امامت علی علیه السلام ــ که گویا با مواضع ارتودوکس شیعی انطباق کامل ندارد
تحلیل درونمایه آن نوشتار، موضوع این نامه نیست. از جانب او هم اعتذار نمی کنم. در پی اثبات ولایت مداری و تشیّع نویسنده آن هم نیستم، بلکه شبهه را قوی می گیرم و دکتر غروی را یک سنّی کامل عیار و متعصب فرض می کنم (فرضی که حقیقت ندارد و با اندیشه و اعتقاد وی فاصله بسیار دارد و اگر هم حقیقت داشت باکی نبود). سؤال من اینست که مگر نزدیک پانزده میلیون نفر سنّی در ایران زندگی نمی کنند و مگر آنان حق حیات و سخن گفتن و روزنامه داشتن ندارند؟ اگر شیعی نبودن جرم است، چرا این پانزده میلیون نفر را آزاد نهاده اید و به زندان نمی فرستید؟ چرا هفته وحدت برگزار می کنید؟ چرا پیام دوستی به کشورهای مسلمان و سنّی می فرستید؟ چرا دم از برادری با مسلمانان غیرشیعی می زنید؟ این چماق عداوت که بر سر و روی «منحرفان از تشیّع» می کوبید، برای چیست؟
روزی مفتخرانه می گفتند مارکسیست‌ها هم بیایند و در دانشکده الهیات کرسی تدریس برپا کنند، امروز برخیزند و ببیند که فقیهان قشری عالم تشیّع، از نشر آراء اهل تسنّن هم بیمناکند و به آنان پیام آشکار و نهان می دهند که زبان قلم را دراز نکنند و گرنه داغ و درفش شیعیان در انتظار آنانست
خدا را گواه می گیرم که چندی است از درد بر خود می پیچم نه فقط به خاطر غریوی که بر غروی مظلوم برآورده اند، بل به خاطر جفایی که در این دیار برعموم اهل اندیشه می رود، دیروز به نام اسلام و امروز به نام تشیّع. از یک سو دم از نو کردن تمدّن اسلامی و گذر از پیچ تاریخ می زنند و از سوی دیگر دریچه‌های تنفس را چنان بر اندیشیدن تنگ بسته اند که خرد را بیجان و فضیلت را ناتوان کرده است. مگر هیچ تمدنی بر زنجیر و زندان و خشک دماغی و خردستیزی بنا شده است؟ و مگر شهسواران عرصه تاریخ، قهرمانان میدان تفکر نبوده اند؟

                                                                                                                                  آقای دکتر روحانی
                                                                              
         اشتلم کردن با اندیشه ورزان عاقبت خوشی ندارد
                                                 دردمندان بلا زهر هلاهل دارند                             
                                            قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی                 

شما نیک می دانید که در جامع المقدّمات ــ که نخستین کتاب درسی دوران طلبگی است ــ برای آنکه معنای «فی» را به طلّاب نوآموز بیاموزند از این حدیث یاد می کنند که «انّ امراة دخلت النّار فی هرّة حبستها» (زنی به جهنم رفت چون گربه‌ای را زندانی کرده بود). قاضی القضاة شهر ما را چه افتاده است که با قرائت‌های مختلف دینی عداوت می ورزد و آدمیان را بدین گناه، چنین آسان به زندان می افکند و از عاقبت و عقوبت آن بیمناک نیست؟


من به منزله یک شهروند ایرانی که دلی در گرو حرّیت ومعنویت وعزت و استقلال کشوردارد و طعم جفای جفاکاران را بسیار چشیده است، از شما می طلبم که در استخلاص این استاد محترم و نظایر وی که صرفاً به جرم اظهارعقاید دینی و سیاسی ستم می کشند و پناهی ندارند (علی الخصوص آن ثلاثه محصوره : خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی) بکوشید و بر حسنات خود بیفزایید و بخواهید تا به حرمت تمام آزاد شوند و خسارات مادی و معنویشان جبران شود.  چراغ آزادی را که چراغ ایزدی است، فروزان دارید و به تاریک اندیشان نشان دهید که


                                  چراغی را که ایزد برفروزد   

  گر ابله پف کند ریشش بسوزد    بلکه ریشه‌اش بسوزد

به دانشگاهیان و نویسندگان و آزادیخواهان این کشور که از جفای روزگار خسته اند و دل به حمایت دولت شما بسته اند، نیز نشان دهید که با اندیشه ورزان مهر می ورزید و با دانش ستیزان می ستیزید و از شعله ور شدن آتش خصومت میان شیعیان و سنیان (که خواسته دشمنان است) می گریزید و حقوق همه مسلمانان و نامسلمانان ایرانی را پاس می دارید و امر عظیم دیانت را به بد سگالان تفرقه آفرین نمی سپارید و اجازه تأسیس یک دستگاه انکیزیسیون اسلامی را نمی دهید و بر مدار مدارا و مروّت می گردید، و به پلورالیسمی بهداشتی و صلح پرور باور دارید و ناموس عشق و رونق عشاق نمی برید و عیب جوان و سرزنش پیر نمی کنید و عزمی راسخ بر گشودن فضای تفکر و گسستن زنجیر تحجّر دارید و بر پیمان خود با مردم استوارید و آنان را در هنگام خطر و هنگامه بلا وا نمی گذارید. شما خود طعم بازداشت و لذت آزادی را چشیده اید. بیگناهان را ازین لذت محروم مدارید


                                                               

           آن کس که اوفتاد و خدایش گرفت دست
                گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
              یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟
              ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
 عبدالکریم سروش
دیماه ۱۳۹۲ ، میلاد مسیح رحمت

Sunday, November 17, 2013

A little Rain.....


کمی باران
کمی هم اشک
کمی تنهایی و خلوت
یه مقداری خلوص دل
توکل بر خدا کردن
کمی شکر خدا کردن
کمی کمتر ریا کردن
کمی توبه
به مقدار نیازم صبر
کمی کم کردن نفرت
کمی کم کردن کینه
کمی هم شرم
کمی هم آشتی با حق
کمی هم مهر ورزیدن
کمی کمتر دویدن ها
کمی کم کردن دنیا
کمی کمتر جفا کردن
کمی چشم طمع بستن
کمی در دل دعا کردن
کمی او را صدا کردن...

Monday, November 11, 2013

امام، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟ "Imam a political Leader or an example of a Believer?"


aliasghar Gharavi 03
بازداشت دکترعلی اصغر غروی در اصفهان

دکترعلی اصغرغروی*: برای ما که باور داریم پیامبر اسلام خاتم انبیاء الهی است، رحلت او معنایی می‌یابد، ورای رنج‌ها و تاثرهای عاطفی فقدانش. زیرا بسته شدن لب‌های او یعنی خاموش شدن آخرین نداهای آسمان در هدایت بشر. گرچه خداوند پیوسته بندگانش را به صراط مستقیم رهنمون است اما نزول اینچنین حقایق هستی و تبیین رموز سعادت انسانی پایان یافته است. با این وصف روشن است که آخرین کلمات چنین پیامبری، اهمیتی صد چندان می‌یابند. پس باید آخرین وصایای او در ماجرای غدیر، به عنوان بخشی از آخرین سخنانش، کاوشی جدی و عمیق را در پی‌ داشته باشد. و بی‌خود نیست که این‌ها همه بحث و نظر را به‌ دنبال کشانده است. این هم نظری است در میان نظر‌ها

یکی از مهم‌ ترین مسائلی که قرآن بر آن تاکید داشته و اقدام برای به انجام رساندنش را از همه انبیاء و پیروانشان طلب کرده، امامت و پیشوایی از یکسو و تشکیل امت است از دیگر سو، به منزله گروهی که از نظر تفکر در زندگی متحدند، و از یک امام و پیشوا تبعیت می‌کنند. در فرهنگ قرآنی ما ابراهیم اولین پیامبری است که به توحید فراخوانده و سپس تشکیل امت داده، یعنی توانسته است گروهی از انسان‌ها را که دارای یک ملت (اندیشه) هستند گرد هم آورد و صاحبان آن اندیشه، به جهت طرز فکر و ملتِ واحدی که دارند، در اخلاق، ‌منش وکنش، متمایل، منسجم، متماسک، متحد، متعاون، همراه، هم‌ مقصد، هماهنگ و هم‌ پیمان هستند
«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره ۱۲۴ ای پیامبر به‌ خاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام‌ رسانید و گفت‌‌ : ای ابراهیم (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم
از مضون آیه چنین بر می‌آید که با اتمام کلمات بر ابراهیم، هرآنچه را که او در راستای هدایت جامعه به سوی دعوت الهی نیازمندش بوده است، خداوند در اختیارش قرار داده و اکنون می‌تواند نقش امام و پیشوا را ایفا کند. آیا مراد از این امامت، پیشوایی سیاسی جامعه است؟
برای پاسخ به این سوال، آیه فوق را در کنار آیه سوم از سوره مائده می‌نشانیم که از آن موضوع معرفی علی (ع) برای جانشینی سیاسی پیامبر (ص) استخراج شده است

«الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلَامَ دِینا» (مائده ۳
آیا برداشت مذکور از آیه فوق پذیرفتنی است؟ از چشم‌ اندازهای گوناگونی می‌توان پاسخ این پرسش را جست‌ وجو کرد
۱- آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف می‌کند هر آنچه بر او نازل می‌شود، بی‌ کم‌ و کاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین به‌ نظر می‌رسد نعمتی که تمام شده است،‌‌ همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است

۲- اگر موضوع «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی (ع) به خلافت می‌بود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر می‌فرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح

۳- تخصیص آیات کتاب به یک موضوع، باید همراه با دلائل بسیار روشن صورت پذیرد، در غیر این ‌صورت موجب بروز ناهماهنگی در آیات، می‌شود. در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را‌‌ همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار می‌شود که به پیامبر دستور می‌دهد در اداره دنیای مردم (یعنی‌‌ همان «امر») با آنان مشورت کند : وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ

۴- علی (ع) خود در جای‌ جای نهج‌البلاغه بر این نکته تاکید می‌نهد که حکومت سیاسی از طریق بیعت و رای در اختیار قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه می‌نویسد
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن‌ که غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است

کلمات مولی آشکارا بیانگر این حقیقت است که خلافت، امری انتصابی از جانب خداوند نیست و جانشین سیاسی رسول خدا باید توسط مردم انتخاب شود

۵- علی (ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمی‌آورد. حتی آنجا که می‌خواهد از حق خود برای خلافت دفاع کند، بر ارزش‌ها و شایستگی‌های خودش تاکید می‌کند و مردم
را بر این نکته «آگاه» می‌سازد که مبادا در «انتخابِ» خود دچار اشتباه شوند. در تمام خطبه‌های نهج‌ البلاغه، نسبت بین «آگاهی و انتخاب» چنان آشکار است که جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که نگرش علی (ع) به مقوله حکومت چگونه و چیست! علاوه براین، نگاهی به گفتار، ‌منش و کنش وی در طول ۲۵ سال کناره‌ گیری و ۵سال حکومت، موید این مطلب است

۶- رفتار علی (ع) با هر سه خلیفه پیش از خود و به‌ ویژه ابوبکر و عمر، که در بسیاری از کتب تاریخی مکتوب شده، به روشنی نشان می‌دهد که وی آن‌ها را کسانی نمی‌پندارد که سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند! همکاری‌های شگفت‌انگیز علی  (ع) با خلفا، که بار‌ها از جانب خودشان مورد تاکید قرار گرفته، آن چنان مشفقانه است که جای هیچ شائبه‌ای باقی نمی‌گذارد. به عنوان نمونه، در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی (ع) آورده است که : «چون رسول خدا (ص) فرائضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا (ص) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد

۷- اگر امیرالمومنین فرمان خدا را برخلافت خود بعد از رسول اکرم (ص) می‌یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی‌کرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تاخیر اندازد؟

۸- مروری بر مجموعه دغدغه‌های علی (ع) در باب «حکومت» در آن دوران، که در کتب تاریخی و نیز نهج‌ البلاغه مندرج است، نشان می‌دهد که تمام اعتراض وی معطوف به نگرش حذفی بوده است. یعنی این‌ که خلیفه یا هرکس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند. مثلا این‌ که خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند، یا به‌ گونه‌ای عمل کند که نتیجه برآیند آرا، انتخاب فرد خاصی باشد. اعتراض علی معطوف به چنین فرآیندی است.‌‌ همان چیزی که ما امروز انتخاب مدیریت شده یا هدایت یافته می‌نامیم. او به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد، بلکه واکنش وی به محدود شدن عرصه انتخاب بود و نیز این‌ که نتوانست خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد. نگرانی علی (ع) تنها محدود شدن وسعت گزینش مردم بود و از کلماتش این امر به آسانی قابل استنباط است. بندهای هشتگانه فوق، هرچند بسیار مجمل و مختصر طرح شد، اما آشکار می‌سازد که مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است. همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود. این دُرُست‌‌ همان چیزی است که در باره ابراهیم واقع شد. ابراهیم به مقام امامت نائل شده و اسوه ملت شد، چون نعمت بر او تمام شد. برای مسلمانان نیز به همین سان، از طریق بعثت رسول و با ابلاغ وحی و شکل‌ گیری کامل قرآن، نعمت تمام شده است و اکنون باید مسلمانان به کتاب خدا و عمل رسولشان اقتدا کنند تا در اندیشه و عمل، شاهد و الگوی سایر امم باشند

پس در راستای عمل به همین آیه است که علی (ع) تمام همت خود را مصروف تامل و تدقیق در قرآن و اجرایی کردن آن می‌سازد، تا آنجا که شیخ محمد عبده در بیان اندیشه و رفتار علی، وی را قرآن مجسم می‌نامد. ولی متاسفانه، بنا به فرموده مولی (ع)، شیعیان «به جای آن‌ که کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب می‌دانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شده‌اند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی می‌گریند! حکومتی که طبق فرموده مولی، ارزش آن از عطسه بز نزد وی کمتر بود. آیا می‌شود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فرا‌تر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟! مولی علیه‌ السلام چه عالمانه از چنین روزهایی خبر داده می‌فرماید

«و بعد از من بر شما زمانی خواهد آمد که هیچ چیز در آن زمان پوشیده‌ تر از حق و هیچ چیز هم پیدا‌تر از باطل‌ و هیچ چیز هم شایع‌ تر از دروغ بر خدا و رسول نیست! در نزد اهل آن زمان هیچ کالایی کساد‌ تر و بی‌ مشتری‌ تر از کتاب خدا نیست، البته اگر در جایگاه خود باشد! اما بسیار پرمشتری می‌شود، اگر از جایگاه خود تحریف گردد... کتاب و اهل کتاب دو نفر تبعیدی مطرود هستند که در راه حرکت می‌کنند و هیچ صاحب پناهی آن‌ها را پناه نمی‌دهد... مردم درآن زمان اجتماعشان بر تفرقه است، از جماعت گریزانند، گویا که این مردم پیشوایان کتابند و گویا که پیشوای آنان قرآن نیست. آنگاه از قرآن جز نامی نزد آنان باقی نماند و آنان جز خطی از قرآن نشناسند

... در باور چه کسی می‌گنجد که شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهاده‌اند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم می‌آمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم می‌ریزند و آتش‌ بیار معرکه می‌شوند و در قالب حُبّ و وَلایت امیرالمومنین، بزرگ‌ ترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریف‌ ترین و زبده‌ ترین گوهر جهان بشریت مرتکب می‌شوند و بی‌ آنکه کوچک‌ ترین سنخیتی در بینش، ‌منش و کنش ایشان با علی (ع) وجود داشته باشد، مفتخرند که شیعه او هستند و منتظر شفاعت و دستگیری وی در آخرت

البته این امر جدیدی نیست. از‌‌ همان زمان نیز رسم و سنت علوی را کسی نمی‌پسندید. خطبه‌ها و نامه‌های آن حضرت در روزگار خلافتش، مبین این است که وقتی او، به انتخاب و بیعت مردم، بر مسند حکومت نشست، به‌ خوبی می‌دانست که مردم تاب تحمل عدالت او را ندارند. از این رو پیوسته از پیروان و شیعیان خود گله‌ مند و آزرده خاطر بود، که اسم علی را می‌خواهند اما رسمش را بر نمی‌تابند

چگونه می‌توان تصور کرد که اندیشه علی (ع) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟! و چگونه می‌شود گزاره معطوف به کسب و حفظ قدرت را با این حقیقت تاریخی وفق داد که او می‌دانست ابن‌ملجم مرادی، به دستور خوارج، که اتفاقا همه خود را شیعه و پیرو علی می‌نامیدند، قصد کشتنش را کرده، ولی محافظی بر خود اختیار نکرد و مجرم را قبل از ارتکاب جرم مجازات نکرد؟! علی امام است و مهم‌ ترین نقش او، همین امامت و پیشوایی امت است تا قیام قیامت. او حاکم سیاسی مردم برای چند روز گذرا و ناپایدار دنیا نیست. یعنی علی بیش از آن‌ که حاکم مسلمین باشد، امام و الگوی بشریت است. او زعامت کبری دارد. امر خلافت در برابر این نقش یگانه امامت تا قیامت، آن‌ قدر ناچیز است که علی آن را به سادگی فرو می‌نهد، تا با ریخته شدن خونش، الگویی بسازد برای رهبران و حاکمان در طول تاریخ. او بیش و پیش از هرکس و هرچیز یک امام است. امام اخلاق و شرف و کرامت و آزادی و آزادگی و عدالت و انسانیت. امامی که یگانه دغدغه‌اش تبیین راهی است که خداوند در کتابش، به وسیله کلام رسولش به او آموخته است، اما ذهنش هرگز مشغول خلافت و حکومت دنیایی نیست. حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش می‌افکند و ر‌هایش می‌سازد». او که خود را تجسم کامل پیام وحی می‌دانست، آرزو داشت امام امتی باشد که نعمت هدایت از طریق همین کلام بر آن‌ها تمام شده است

چنین عملکردی است که علی (ع) را به شخصیتی مبدل ساخته که مسلمان و غیرمسلمان و شیعه و سنی در وصفش قلم‌ها رانده و سخن‌ها گفته‌اند. پس علی نقش امامتش را به تمامی ایفا کرده و به‌ راستی امام و الگوی امت‌ها شده است. مرحوم حکیم علامه غروی، در خطبه نماز جمعه ۱۸ آبان ۱۳۵۸، با توجه به عرصه‌های گوناگون حیات امام علی (ع) و نقش انکار‌ناپذیر و بی‌ مثال او در تبیین و ابقاء مفاهیم بنیادین اسلام، امیرالمومنین را «جزء اخیر علت تامه دین اسلام» می‌نامد و می‌گوید : «چنان مساوات و برابری را به معنای واقعی و صحیح کلمه میان امت جاری کرد، چنان آزادی افکار و اندیشه را به مردم شناساند و به این‌ها عمل کرد به‌ طوری‌که حتی از حق خودش هم صرف‌ نظر کرد تا آراء مردم محترم باشد و این قانون اسلام باقی بماند و حکومت مردم بر مردم و سرنوشت مردم به دست مردم بودن، برای همیشه الگو باشد و این از مختصات و امتیازات دین اسلام است. پس همه مطالب و همه احکام را امیرالمومنین اجرا کرد، برنامه‌ها و کارهای امیرالمومنین هم همه نوشته شده است، بیاناتش همه نوشته شده است... این است که مطلب تمام است و امیرالمومنین جزء اخیر علت تامه دین اسلام است.» ‌این انسان کامل، طبیعتا شایسته این وصف نبی می‌شود که
«مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَا» (کافی، ج۱، ص۲۹۳، باب الإشاره و النص
علی امیر المومنین) «هر که من دوست اویم علی هم دوست اوست. خداوندا هرکه او را دوست دارد دوستش بدار و با هر که وی را دشمن می‌دارد دشمن باش

اکنون اگر به آیه ابتدای بحث در باره امامت ابراهیم بازگردیم، خواهیم دید که ابراهیم (ع) نیز با اتمام کلمات الهی، امام می‌شود. یعنی امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نائل شود. علی (ع) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دوران‌ها و برای همه انسان‌ها؛ و این‌‌ همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، به‌ مثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است

«هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهِیدا عَلَیکمْ وَتَکونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ» (حج ۷۸)
آیا معنای «زعامت کبری» که تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت، جز این است؟ آیا میان این زعامت و امامت، که علی (ع) مصداق اَتَمّ آن است، با خلافت و زعامت سیاسی، هیچ سنخیت و شباهتی وجود دارد؟ یا تنها اشتراک لفظی ساده‌ای است که انحراف‌های شگفت‌ به‌ بار آورده؟! (ر. ک. کتاب چند گفتار/ اثر آیت‌ الله سید محمد جواد موسوی غروی

نتیجه آن‌ که جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب می‌گویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است. پیامبران و به‌ ویژه پیامبر اعظم برای رهایی بشر از همه قیود و بندهای جهل و بردگی و اسارت مبعوث شده‌اند (اعراف ۱۵۷). نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از این‌ رو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه ۱۵۷ اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمی‌شود. بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابی‌بکر و نصب عثمان توسط عمر شدیدا مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آن‌ها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوب‌ الاختیار باشند؟! پس پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه. بارخدایا! در پرتو تعالیم کتابت از ظلمات، کژی‌ها و تباهی‌ها ر‌هایمان ساز و به نور ایمان و آگاهی داخلمان گردان، تا وعده تو را محقق ساخته باشیم و بسان پیشوایمان علی، الگو برای همه مردم باشیم. خداوندا! درود
همیشگی‌ات را بر او فرست که چه نیکو امامی است برای ما و چه صالح بنده‌ای است برای تو
منبع: روزنامه بهار/تاریخ انتشار: ۱ آبان

Friday, November 8, 2013

I will not be mourning for you, Dear Hossein !

Turn off for: Persian
من برای تو عزاداری نمی کنم یا حسین (محمد نوری زاد)

من برای تو عزاداری نمی کنم یا حسین

 محمد نوری زاد

حسین جان، در کشوری که آزادگی را به دخمه های نامردمی فرو فشرده اند، من چرا برای تو گریه کنم؟ پس من نه برای زخم های تو بل برای همین آزادگیِ محبوس در دخمه های شقاوت می گریم. در کشوری که بدیهی ترین مقدمات انسانی را به لجنِ بد بوی عربده های بی ادبی آلوده اند، من چرا برای تو بگریم؟ گریستن برای تو، یعنی ندیدنِ شمرها و خولی ها و یزیدهای این زمان. و من، حتماً جفا کار خواهم بود اگر یزیدیان این روزهای سرزمینم را رها کنم و به کینه توزی آنانی خیز بردارم که قرنها پیش بر تو و اهل تو بلا باریدند؟
حسین جان، باورکن کربلا همینجاست. ما اینجا به دست کسانی کشته و غارت و زندانی می شویم که فریاد اسلامخواهی و صدای غلیظ قرآن خواندنشان گوش ما و گوش فلک را کر کرده است. به این نتیجه رسیده ام که ای حسین عزیز، دشمنان خونی تو، حداقل به مختصاتی از جوانمردی پای بند بودند. دشمنان تو ای حسین بزرگ، هرگز به ناموس تو دست نبردند. آنان برای ظاهر سازی هم که شده، اموال ربوده شده خویشانت را بدانان باز گرداندند و خود آنان را با عزت و احترام به موطنشان بازگرداندند. در اینجا اما بیرق بدوشان اسلامی، به ناموس و آبروی ما دست می برند و با ما آن می کنند که مطلقاً دشمنان تو با تو و با اهل تو نکردند.
دیروز حسین جان، بانویی با چشمان گریان نزد منِ نوری زاد آمد و از روزهای تلخِ زندان خود گفت. این که در زندان و در شب ها و روزهای هولناکِ بازجویی به بدن او دست کشیده اند. چندی پیش نیز بانویی دیگر. که او را و دخترانش را برهنه برهنه کرده بودند. اینها را حسین جان بیفزای به هزار هزار کشته بی دلیل. و به اموال مصادره و غارت شده. و به آبروهای ریخته شده. و به عمرها و استعدادهای تباه شده. پس من با اجازه خودت، و برخلاف سالهای گذشته، برای تو عزاداری نمی کنم.
آنجا که حاکمان ما، با فریب مردم و هدایت آنان برای عزاداریِ تو، گریبان خود را از مهلکه شقاوت بدرمی برند، ما چرا شمرها و یزیدها و خولی های دم دست را وا بگذاریم و به سراغ کسانی برویم که در خاطره های محو ما می لنگند؟ آنهم درست در حالی که اشقیای حیّ و حاضر، دمِ دست مایند و برای روفتنِ دارایی های فردی و جمعی ما بر طبل های ناکسی می کوبند. این بگویم و بگذرم حسین جان که اگر دشمنان تو به اسم اسلام، تو را و اهل تو را از دم تیغ گذراندند، اشقیای ما در لباس تو و جد تو و شجره ای که از تو برای خود آراسته اند، به برهنه کردنِ ما از اخلاق و مال و جان شلتاق می کنند. با این حساب حتماً با من هم رآی هستی که عزاداری برای تو، درست همان است که حاکمان شقیّ ما می خواهند. من صدای تو را می شنوم که از دل تاریخ فریاد بر می آوری که : حق مرا رها کنید و برای احقاقِ حقوق تباه شده خود خروج کنید و بر سر و سینه بزنید. پس من همین می کنم که تو می خواهی.
محمد نوری زاد
شانزدهم آبانماه نود و دو – مصادف با سوم محرم ۱۴۳۵- تهران

Sunday, November 3, 2013

اگرهر كس به اندازه فهمش سخن مي گفت

اگرهر كس به اندازه فهمش سخن مي گفت
وه که چه سکوتی دنیا را فرا می گرفت ...
 
 
از دکتر محمود سریع القلم؛ استاد علوم سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی
 
میانگین مردم ایرانی‌ تقریبا در مورد همه چیز و همه کس اظهار نظر می‌کنند؛ که بعضاً با قاطعیت است.
 
عبارات من نمی‌دانم، من اطلاع ندارم، من به اندازه کافی اطلاع ندارم، من مطمئن نیستم، من باید سئوال کنم، من باید فکر کنم، من شک دارم، من در این باره مطالعه نکرده‌ام، من این شخص را فقط یک بار دیده‌ام و نمی‌توانم در مورد او قضاوت کنم، من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم، اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم، فردا پس از مطمئن شدن به شما خبر می‌دهم، هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم می‌شود. چقدر زندگی ما اخلاقی‌تر می‌شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصی‌تر می‌شود.
 
در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته‌ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد‌دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خود‌درمانی نخواهد کرد و شیمی‌دانی که هر روز روزنامه‌ها را می‌خواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می‌شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه‌های خود می‌پردازند و کمتر سراغ سر در‌آوردن از کارهای دیگران می‌روند؛ غیبت کم می‌شود و تهمت و توهین به حداقل می‌رسد.. یک دلیل ‌این که تولید ناخالص داخلی‌ آلمان بیش از دو برابر جمع تولید ناخالص داخلی ۵۵ کشور مسلمان است، این به خاطر تمرکز مردم به کار و فعالیت و کوشش‌های فردی است.
 
اتفاقا چون بسیاری از ما برای خود کم وقت می‌گذاریم و خود را کشف نمی‌کنیم، به بیرون از خودمان و توجه دیگران نیازمند می‌شویم. به همین دلیل، نمایش دادن در میان ما بسیار جاری و قدرتمند است، چون در مورد خود نمی‌توانیم پنجاه صفحه بنویسیم، از انتقاد حتی انتقادی ملایم، خشمگین می‌شویم، چون احساسی بار می‌آییم و بنابر‌این ضعیف هستیم، اعتماد به نفسمان کم است.
عموما ظاهر خود را می‌آراییم و در مخزن باطن ما، سه قفله باقی می‌ماند. افراد ضعیف جامعه ضعیف را به ارمغان می‌آورد.
 
در برابر کم حرف زدن و کم قضاوت کردن، فکر و دقت قرار می‌گیرد. ارزش هر انسان مساوی با مقدار زمانی است که برای فکر، کشف خود و خلاقیت اختصاص می‌دهد. سکوت فراوان بهترین فرآورده کم قضاوت کردن است. در این مسیر، محتاج کتاب خواندن، گفت‌و‌گو و مناظره هستیم. با آگاهی و دانش می‌توان انسان بهتری بود و به همین دلیل، نیازمند آموزش هستیم.

Friday, September 20, 2013

Be Sure to remeber, ياد من باشد


یاد من باشد فردا دم صبح
خواب را ترک کنم، زودتر برخیزم
چای را دم بکنم
به پدر، شاخه گلی هدیه دهم
بوسه بر گونه ی مادر بزنم
و پتو را آرام، روی خواهر بکشم
تا که در خواب دلش گرم شود
و در ایوان حیاط، سفره را پهن کنم
در جوار گل یاس، در کنار دل غمدیده ی مادر، آرام
نان و چایی بخورم، برکت را بتکانم به حیاط،
یا کریمی بخورد

یاد من باشد فردا حتما،
ناز گل را بکشم، حق به شب بو بدهم
از گل سرخ حیاط، عذر خواهی بکنم
و نخندم دیگر، به تِرَک های دل هر گلدان
چوبدستی به تن خسته ی گل هدیه دهم
حوض را آب کنم
و دعایی به تن خسته ی این باغ نجیب

یاد من باشد فردا،
پرده از پنجره ها بردارم
شیشه را پاک کنم
تا که آن تابش پاک، دل دیوار مرا گرم کند
به دل کوزه ی آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنم،
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند، آبرویش نرود
رخ آیینه به آهی شویم، تا که من را بنشاند در خویش
من در آینه خواهم خندید،
خاطر آینه از اخم به تنگ آمده است

یاد من باشد از فردا صبح، جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب، زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه ی دل بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت
بزدایم دیگر ، تاری گرد کدورت از دل
مشت را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش، دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا،
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد
گر چه دیر است، ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزیم، شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل
لحظه را دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم،
یک بغل عشق از آنجا بخرم...

کیوان شاهبداغی

Sunday, September 8, 2013

My ER Prescription



In the name of Allah the most Compassionate, most Merciful

Allah mentions in the Qura'n, “The prophet (PBUH) complains, in the hereafter,that my Ummah (Muslim Community), neglected the Qura'n and they went astray.............”.

This is the fact. The faith that was found by Mohammad, based on the Qura'n has been contaminated by so many Hadith ( So said the prophet) and self written (Resalah) into so many divisions and sects. Some worship the prophet, Mohammedan, just like Christians. Allah and His books are all forgotten.

I feel so sad when I see many educated Muslims can not read the Qura'n and many more have not read the book even once in their lives!  The book being translated in many languages. There is no concept of Community(Ummah).  The countable companions of Mohammad (PBUH) were from different colors, genders, cultures, countries, different ages and classes.

Israeli woman PM, Mrs. Golden Mayer, was once asked when she took the position, "Where you not afraid of Muslims, accepting this position as a woman?" She said " No. I would have been afraid if I had seen that the number of Muslims, who attended for fajr( Dawn) prayer, was equal to those who attended for the Friday prayer!!"  When she left the office, the reporter asked her “when was your worst day, the time you were in the office?” She said “The day I heard that the heads of Muslim nations were gathering in Cairo, to establish a united front against Israel. The night before their gathering, I could not sleep all night."   Then she was asked "What was your best day if you recall? She said, "The same evening. When I heard the Muslim leaders did not have a single resolution.  Some fought with each other and their meeting ended with no decision!!"

When I was in a position, in the first post revolution cabinet, in Iran, more than 30 years ago, I wrote a plan in over 150 pages and gave it to the Planning Committee of the Revolutionary Council, chaired by Late Dr. Yadullah Sahabi). The abstract of my paper included my ER prescriptions, as follow,

1- Separation of state and religion. Muslim and non Muslims have equal rights as long as they pay taxes and respect the believers of other faiths.

2- Improving public education at all levels, having schools and universities open at least two shifts, in some fields perhaps three shifts, at the least possible cost if not free for the students.

3- Having Qura'nic studies as part of the curriculum, starting from middle school.

4-Reducing the role of clergies to the minimum and having academic Islamic study courses in natural sciences, sociology, world history etc. Requiring the standard teaching credentials for all those Islamic teachers and preachers and disregarding any especial uniform or dress code that may divided a teacher form a preacher. The latter creating an especial class with especial rights as so called "Rouhani"? 

5-Respecting the existing geographical boarders for Muslim countries, but having a United Army(Shared Defense), United Banking(Shared Economy) and United Public Health( Having free or lowest cost care for all).  Muslim Countries to have a common trade & currency (MCTC) and share the income of their natural resources in their growth and development and universal peace and balance.

For Planing and Development

1- Having a general assembly of experts of Muslim Scientist, in all fields for planning, growth and development.

2- Having a general assembly of the political experts and schools for leadership training, encouraging women to be more active in the administration.

3- Having an assembly with special task for international relations, universal peace, interfaith dialogue, human rights and more importantly exchange of knowledge.

5- Finally preparing a model of peaceful community and helping other nations and neighbors with the spirit of brotherhood PEACE and JUSTICE for all.

These were not dreams or desires, but actual goals with written common plans. I began with Education, Health and Welfare, which was in the area of my specialty, in Iran in 1980, but unfortunately I was forced to leave after near two years of struggle!

وعـلي الله فليـتّوكل الـمومنـون
Believers will have their full trust in Allah.
Hope means hard work on the right path and positive expectation.
Ali Behzadnia, M.D

Monday, August 19, 2013

Part of Dr. Shariati's Prayer in Farsi

www.19.org

This site might contain information that is painful for dogmatic peopleThe greatest secret/prophecy/miracle in historywitnessed by only those with good MINDS and HEARTS
www.19.org
Before putting anything in our mouths we observe the color, sniff its smell. If it looks rotten, or smells bad we do not touch it. If a food passes the eye and nose tests, then our taste buds will be the judge. If a harmful bit fools all those examinations, our stomach come to rescue, it revolts and throws them up. There are many other organs that function as stations for testing, examination, and modification of imported material into our bodies. They ultimately meet our smart and vigilant nano-guards: white cells. Sure, there are many harmful or potentially harmful foods that pass all the way through our digestive system into our blood, such as alcohol and fat.
Nevertheless, without much using our reasoning faculty, we have an innate system that protects our body from harmful substances. Then, it is a mystery how we put information and assertions, especially the most bizarre ones, into our brains without subjecting them to rigorous test of critical thinking.
We should not turn our brains into trashcans of false ideas, holy viruses, unexamined dogmas and superstitions, which usually use Trojan Horses to invade and conquer our castle, that is brain! We should be wise!
This is the home of rational monotheists and peacemakers who promote reformation in understanding and practice of Islam to fight injustice, totalitarianism, superstitions, misogyny, backwardness and ignorance that have condemned the Muslim World for generations. This site, God willing, will serve as a platform to coordinate, communicate and organize our activities towards a change of paradigm in the realm of religion and politics.
Why 19? Well, the answer for this question is a few clicks away.

Sunday, February 3, 2013

Post revolution Persian girls.

دختران بعد از انقلاب :
به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود
پدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند
مادر ها در خانه ها با زندگی
گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب میشناخت
و ما با همین موسیقی توی کوچه ها لی لی می رقصیدیم
مادرانمان جای ایستادن پای آینه
در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند
و آغوششان جای عطرهای فرانسوی
بوی غذای گرم می داد
و سینه و باسنشان را
حاملگی های چهار و پنج و شش باره ، پروتز می کرد.
سرخی لبهای مادرانمان را " حرمت خون شهدا " سپید می کرد
و سپیدی تنشان را
سیاهی چادرها پنهان


به دنیا که قدم گذاشتیم، "سیاه"
‌‌ رنگ زنانگی بود
و "زشت" وصف زنانگی
و "اشک" تبلور زنانگی
ما با صدای آهنگران اولین قدمهای موزون زندگی
مان را مردانه برداشتیم
و در فشار مقنعه
های چانه دار، اولین کلماتمان را "مردانه" ادا کردیم
در صبحگاه های مدرسه هر روز با دستور "از جلو...نظام" مردانه ایستادیم
و با شعار "‌مرگ بر..." مردانه فریاد زدیم
در انشاهای مدرسه
قرار بود همه مان دکتر و مهندس و معلم شویم تا به جامعه خدمت کنیم
اما قرار نبود همسر باشیم ، مادر باشیم و به خانواده هم خدمت کنیم
ما با حنا در مزرعه کار کردیم و زحمت کشیدن را آموختیم
با آنت برای خواهر و برادر کوچکترمان مادری کردیم
با زنان کوچکی که مثل خیلی از ما پدرشان به جنگ رفته بود ،
برای سیر کردن شکممان کار کردیم
با پرین از بی خانمانی تا با خانمانی کوچ کردیم
ما دختران کار بودیم
ما دختران عروسکهای گمشده زیر آوار خانه های موشک خورده ایم
ما دختران گوشهای تشنه برای دوستت دارم های پدر به مادریم
ما دختران چشمان تشنه برای دیدن بوسه های پدر روی لب! ...نه ! روی گونه های مادریم
ما دختران دخترکی های ممنوعه ایم

ما همان دخترانی هستیم که به پر پشتی موهای پشت لبمان بالیدیم و مهر " نجابت " و " عفت " خوردیم
ما همان دخترانی هستیم که برای ابروهای نامرتب و اصلاح نشده مان ، " محبوب " و "‌معصوم " شناخته شدیم و انضباط بیست گرفتیم
ما دختران جوجه اردک زشتیم ، که تا شب عروسی برای زیبا شدن صبر کردیم !
ما همان دخترانی هستیم که همیشه برای "مردانه حرف زدن " ، " مردانه راه رفتن " و " مردانه کار کردنمان " آفرین گرفتیم
و با اینهمه مردانگی از آتش جهنم گریختیم !
آتش !
یادش به خیر !
چه شبها که از ترس آویزان شدن از یک تار موی شعله ور در جهنم ، خواب بر کودکیهایمان حرام شد !
چه روزها که از ترس ماشین های کمیته ، نفس زن بودن در گلویمان حبس شد و کوچه های بلوغ را تند تند دویدیم
ما نسل ترسیم
زاده ی ترسیم
هم خواب ترسیم
ترس ...تعریف تمام انچه بود که از زن بودنمان میدانستیم
و آتش ...پاسخ تمام سئوالهایی که جرات نکردیم بپرسیم
چقـــــــــــــــــدر آرزو داشتیم پسر باشیم تا ما هم با دوچرخه به مدرسه برویم
تا ما هم کلاه سرمان کنیم
تا حق داشته باشیم بخندیم با صدای بلند
بدویم و بازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پایمان بپیچد و زمین بخوریم
تا حق داشته باشیم کفش سفید بپوشیم
لباس های رنگی به تن کنیم
تا حق داشته باشیم کودکی کنیم
ما بزرگ شدیم
خیلی زود بزرگ شدیم
زودتر از آنکه وقتش باشد
سرهای زنانگیمان زیر سنگینی چادر ها خم شد
و برجستگی هامان در قوز پشتمان پنهان
ترس ، گناه ، آتش ، ابلیس
چقدر زن بودن پرمعنا بود برایمان !

هر چه زنانگی ما زشت تر ، مردانگی مردها جذاب تر
زن معنای نباید ها و نا ممکن ها و نا هنجارها
و مرد معنای باید ها و ممکن ها و هنجار ها
ما دختران زنانگی های ممنوعه ایم
ما وزن حجاب را خوب میفهمیم
ما کف زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست
و جشن تکلیفهایی که همیشه روی دوشمان سنگینی میکرد
اسطوره زندگی ما اشین سانسور شده زحمتکش بود
و هانیکویی که با چتری های روی پیشانی اش ، همیشه از پدرش کوجیرو می ترسید.
ما بزرگ شدیم
جنگ تمام شد
پدرهایی که زنده ماندند به جنگ زندگی رفتند
مادرها از پدرها مرد تر شدند

گو گوش و هایده از ویدئو های ممنوعه بیرون آمدند
و ما هنوز منتظر بودیم صاعقه ای بزند و خشکشان کند !
اما خیلی زود فهمیدیم صاعقه ، زنانگی ما را خشک کرده !
وقتی روی تخت عروسی نشستیم در حالی که هنوز گمان می کردیم فقط باید غذا های خوشمزه بپزیم
و خانه تمیز کنیم و از کودکانی که خدا ! در شکممان بار می زند نگهداری کنیم
وقتی ازشوهرمان وحشت کردیم و خجالت کشیدیم از تمام آنچه به زن بودنمان معنا می داد
وقتی برای خوابیدن کنار شوهرمان هم از خدا طلب مغفرت کردیم و گمان کردیم به هویتمان توهین میکند !
وقتی تمااااااااااااااااااااااام آن ترسها ، نباید ها و ناهنجاری ها را با خود به رختخواب زناشوییمان بردیم
صاعقه خشکمان کرد

ما زن هایی بودیم که مرد و مرد هایی که زن
به ما فقط آموختند چگونه شکم مردانمان را سیر کنیم
کسی نگفت چشمانشان هم گرسنه است
و شهوتشان تشنه
ما باختیم
روزهای عشقبازیمان را باختیم
طراوت جوانی مان را باختیم
ما نسل زنان خسته ایم
خسته از تکلیفهایی که روی دوشمان سنگینی می کند
خسته از محارمی که هرگز محرم رازهای دلمان نشدند
خسته از نامحرمانی که بارها به خاطرشان از پدر ها و برادر ها و شوهرها کتک خوردیم
خسته از ترس هایی که با ما زاده شدند
در ما ریشه دواندند
در باورهایمان جوانه زدند
و آنقدر شاخ و برگ گرفتند که سایه شان تمام زنانگی مان را پوشاند

ما خسته ایم
و با تمام خستگیمان
حالا
در آستانه سی سالگی
به دنبال شعله خاموش زنانگی هایی میگردیم که کم آوردیمشان
دماغ عمل میکنیم
ایمپلنت می کاریم
پروتز میکنیم
کلاس رقص می رویم
تا با داف های توی خیابان و خواننده های ماهواره رقابت کنیم
تا شوهرمان را نگیرند از ما با سلاح زنانگی هایی که کم آوردیمشان
و هنوووووووووووووز گیجیم که
چطور هم آشپز خوبی باشیم
هم خانه دار خوبی
هم مادر نمونه
هم کمک خرج زندگی برای چرخ زندگی ای که مردمان به تنهایی نمیتواند بچرخاند
هم به جامعه خدمت کنیم
هم فرزند تربیت کنیم
هم زیبا و خوش اندام و شاداب باشیم و مردمان را سیراب کنیم از زنانگی مان
و ما
هنوووووووووووووووز لبخند می زنیم
نجیب می مانیم
به مردمان وفا میکنیم
مادرمی شویم
برای فرزندمان مادری می کنیم
خانه مان را گرم و پر مهر میکنیم
و برای زناشوییمان سنگ تمام میگذاریم
درس می خوانیم
کار می کنیم
به جامعه خدمت می کنیم
خرجی می آوریم
صبوری می کنیم
برای سختی ها سینه سپر می کنیم
ظلم ها و تبعیض ها را طاقت می آوریم
در راهرو های دادگاه دنبال حق های نداشته مان می دویم
وبا اینهمه فقط...
گاهی در تنهاییمان اشک میریزیم
گاهی پای سجاده مان به خدا شکایت می کنیم
گاهی گوشه امامزاده ای مسجدی می خزیم و بغض هایمان را
لای چادر های رنگی میتکانیم
گاهی می خندیم به عکس 6 سالگیمان با مقنعه چانه دار توی مهد کودک !
گاهی افسوس می خوریم
برای زنانگیهایی که سنگسار شدند
و هنوز زن می مانیم
و به زن بودنمان می بالیم.