Tuesday, December 25, 2012

Happy Holidays




Happy Holidays
“In the name of God the most compassionate the most Merciful”

On this especial occasion, a time for expressing love and passion, by celebrating the birth of Prophet Jesus (PBUH), the true example of the Spirit of God, whose mission focused on preaching Love and spreading Peace,  and as we are beginning a New Year for the Christian Calendar,

I pray from the dept of my heart that we all do our best to preserve humanity, to purify our hearts from all forms of hate, to respect our human values, to care for this beautiful heaven and the nature that God  has gifted us at no cost and no expectation but for us to know our creator and know one another.

I hope that we reach to such maturity to realize that our diversity is part of the glory and beauty of His creation. No race, color, gender, ethnicity, nationality, culture, religion or language has superiority over the other. No part of this planet was promised or reserved for certain faith or people. Our share and benefits, all depends on the positive and productive efforts that everyone uses, while considering the peace, harmony and God given freedom to all mankind.

I hope we celebrate the birth of Jesus and all other prophets (PBUT), by practicing their common message, as to worshiping none but the Almighty creator, to be conscious of Him and to follow their examples.

Finally I hope we respect and remember those who sacrificed their ease, time and life, to pave the road of civilization for us and honor them by avoiding such acts or behavior that would destroy in moment what has been gained in centuries.                                                    December 24th, 2012 Ali Behzadnia      

Monday, December 3, 2012

Imam Ali, How was he?


نقـل ازمـحـّمد بـسته نگار

امام علی علیه السلام چگونه بود ؟
 وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد.
 وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را به روی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند

وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت : "مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم،   اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند

اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت " به خانه روید و مطیع باشید ". گفت : در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد.   

سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفـت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیه اش سخن گفت و نه "خواص بی بصیرت" خواندش،  طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه به پیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت : "میدانم حج نمی روید!"، اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و نه "سران فتنه" خواندشان

شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد.    سلاحش "کلمه" بود. غلام آن کلماتم که آتش انگیزد.   روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند : شروع کنیم؟. او گفت : نه، و سر به آسمان بلند کرد و گفت : "اللهم اشهد" خدایا شاهد باش،    سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند : شروع کنیم؟. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت : "اللهم اشهد" ،     تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم" آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود

بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت : "کاش بیست سال پیش ازاین مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!". حتی حرمت سابقه جهاد دشمن اش را هم نگه داشت،   سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود

کسانیکه با او جنگیدند را "محارب و منافق و فتنه گر" نخواند، گفت : برادران مسلمان ما هستند که در حق ما ظلم کردند.    نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت : من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن

در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر" فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود"، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح "کلمه" سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار برمذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و درعمل میزان را رای مردم قرارداد. و جز سلاح "کلمه" به کارنگرفت

خوارج مسلح، درکمال امنیت درمسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند "فاصبر، ان وعدالله حق". همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.   میگفت : نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ،   وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند وغارتگری کرده اند، نگفت "سیاه نمایی نکنید". خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت. و گفت : مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد

بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست،        مردم که میگفت، فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت : که " مردم یا با ما هم دین اند یا هم نوع "، یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.      به منصوبانش میگفت : مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید.    هیچگاه درخانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را،
حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد

به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد. به از کار افتاده ها مقرری میداد.    در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکب اش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار و بنده خود نمی خواست.     صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت : بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند

خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند.    به معاویه نگفت : "خدا حق حکومت را به من داده". گفت : مردم مرا خواسته اند.     بر حاکمان واجب كرد که تا ریشه فقر را نکنده اند هم سطح فقیرترین مردم زنگی کنند.  
   در بستر مرگ گفت : مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد!!؟